به گزارش « سراج24»انقلاب اسلامی ایران در شرایطی به وقوع پیوست که شرایط کشور به معنای اخص آمادگی هضم این اتفاق عظیم را نداشت. شما وقتی به رسانه ایران در سال۵۶ و ۵۷ نگاه میکنید، میبینید سنخیتی با انقلاب عظیم گسترده ملت ایران ندارد. و اصلا یکی از اهداف انقلاب مردم، برانداختن برخی از فضاهای موجود در عرصه هنر و رسانه آن روز کشور است و بسیاری از عناصری که نام «هنر» بر آن بود، بعد از انقلاب فرصت و جرات حضور در بین مردم را نداشتند. درآستانه انقلاب اسلامی دو سه شاخهی اصلی در عرصه هنر کشور وجود داشت؛ که تقریبا تمام اینها انقلاب اسلامی را بایکوت کردند، یا در مقابل انقلاب قرار گرفتند یا حاضر نشدند با انقلاب اسلامی همراهی کنند.
هرچه قدر هم که ماهیت اسلام نابی انقلاب آشکارتر شد، اینها فاصلهشان را با انقلاب بیشتر کردند؛ یک قهر تاریخی با این اتفاق عظیم در فضای هنری مشاهده می کنیم. چه شاخه سلطنتی هنرکه به مدد برنامه ها و فعالیتهای پیگیر ادبی در طول چند دهه حکم و شکل گرفته بود، (آنهایی که قاعدتا با انقلاب میتوانستند نسبت داشته باشند، با اینکه فعالیتهای هنری خیلی خوب هم داشتند در عرصه هنرهای تجسمی و نمایشی، در مقابل انقلاب قرار گرفتند) بخش دیگری از هنر کشور که در تصرف لیبرالها و غربزده ها بود، و کسانی که اگر هم با سلطنت نسبتی نداشتند ولی دل در گرو گفتمانهای وارداتی داشتند، آنها هم کمکی به انقلاب نکردند و نیازهای هنری و رسانه ای وتبلیغاتی را جواب نگفتند.
شاخه ی دیگری هم که ده ها سال قدمت داشت در زمان هنر کمونیستی و مجموعه مهمی از هنر کشور را در اختیار داشت، آن ها هم به این شکل. انقلاب اسلامی و امام به عنوان رهبر این انقلاب بزرگ در مقابل این قهر نخبگانی چه کردند؟ آیا انقلاب شکست خورد؟ آیا انقلاب به خاطر این که این جماعت قبولش کنند، از اصول خودش دست برداشت؟ یا کوتاه آمد؟ یا نه، راه دیگری را در پیش گرفت؟ شما وقتی به آن مقطع نگاه میکنید، میبینید که خیلی از جوانان پابرهنه آن دوران، این نیاز انقلاب را درک کردند و در این حوزه و میدان حاضر شدند و در فرصت اندکی توانستند پایههای هنر جدیدی را در تاریخ ایران، پایه گذاری بکنند؛ اگر بسیاری از شعرای جریان روشن فکری حاضر به همراهی با امام و مردم نشدند، فلان جوان نورس خوزستانی وارد صحنه شد ،و «قیصر امین پور» شد.
فلان جوان روستایی از روستاهای دورافتاده تنکابن آمد و «سلمان هراتی» شد؛ و قویترین و دلنشینترین اشعار را از خودش به یادگار گذاشت. در حوزه های متعدد انقلاب اسلامی که عمدتا مردمی بود، منتظر نخبگان نماند و استعدادهایش یکی پس از دیگری در شاخه ها و حوزه های مختلف شکوفا شد وآثار ماندگاری از خودش به جای گذاشت.
علیرغم همه ی انتقادات و گلایه ها و شکایاتی که همه ماها نسبت به بسیاری از مدیریت ها و سیاست ها و رویهها داریم، سی و چهارسال پس از پیروزی انقلاب اسلامی به نظر میرسد که ما گنجینه بسیار گرانبهایی داریم که با او باید به آینده نگاه کنیم. کسانی که علمداران و طلایه داران هنر انقلاب اسلامی در دهه اول انقلاب شدند یکی از مهمترین ویژگیهایشان این بود که معطل هیچ کس نماندند. هیچ بهانهای نتوانست از کاری که تشخیص میدادند درست است، بازدارد؛ اگر میخواهیم چیزی از آن نسل بیاموزریم، به نظرم یکی از مهمترینهایش همین است که در آن شرایط در آن فتنههای اول انقلاب در آن سختیها و کمبود امکاناتی که وجود داشت، اینها در آن شرایط وظیفه خودشان را انجام دادند. (آن موقع هم بنیصدر رئیس جمهور بود؛ بازرگان نخست وزیر بود)
انواع و اقسام فضاهای منع شونده برای بچههای انقلاب وجود داشت ولی اینها در مقابل آن شرایط کوتاه نیامدند و ما امروز نتایجش را میبینیم .
در آن شرایطی که همه چیز انسان را به روزمرگی دعوت میکند، و به این چیزی که در توطئههایی که دشمن ایجاد کرده است و گاهی با مشغول کردنهای خودش، اینها در آن روز صد سال بعد، ده ها سال بعد را میبینند. دوربین و قلم به دست میگیرند و تلاش میکنند ثبت کنند و نگه دارند گنجینه هایی که با جوشش انقلاب اسلامی در کشور نمودار شده است. مطمئنا باید تجلیل از بزرگان و بزرگواران با تاسی به همان صفت برجسته اینها صورت بگیرد؛ یعنی با نگاه به آینده. فرهنگ آهنگ فرد است؛ حرکت در مسیر کمال است. در مسیر شکوه و تعالی است.
فرهنگ سازان کسانی هستند که این حرکت را تسهیل و تسریع میکنند و کسانی هستند که داشتههای خود را برای حرکت به ما یادآوری میکنند. فلان خاطرهای که حاج بهزاد ضبط کرده، یا فلان عکسی که ثبت کرده و در اختیار ما قرار میدهد، دعوت به گذشته نیست؛ دعوت به آینده است. ایجاد انرژی و انگیزه برای حرکت در ما است که ببینیم چه کسانی در چه شرایطی و با چه توطئههایی چه بارهای سنگینی را بردوش گرفتند و حرکت کردند.
رهبری در دیداری که با هنرمندان داشتند، نکته ظریفی را برای کار فرهنگی بیان کردند. گفتند: یک ملتی برای اینکه به تعالی و کمال دست پیدا کند، چه هزینههایی هنگفتی پرداخته میکند ؛ مثل انقلاب یا جنگ. رزمندگانی که در دفاع مقدس شرکت کردند، جان خودشان را کف دستشان گرفتند و هر لحظه منتظر مرگ بودند؛ از تمام دنیا و مافیها کنده بودند و آن توفیقات نصیبشان شد و آن الهامات معنوی به آنها رسید. شما امروز مینشینید خاطرات آنها را در آسایش میخوانید؛ با یک هزارم هزینهای که او پرداخته است مرتبهای از آن تجربه بازآفرینی میشود. این یعنی فرهنگ؛ یعنی ارزش کار فرهنگی. به این ترتیب، تمام هزینههای شما به سرمایه تبدیل میشود. و هنر فرهنگ این است که هر چه شما هزینه کرده اید، به سرمایه تبدیل میشود که «توتی اکلها باذن رب» میشود؛ یک خاطره یا عکس از فلان شهید یا منطقه جبهه، تا دهها و صدها سال بعد میتواند حسی را در مخاطب بیدار کند و تجربهای را در او بازآفرینی کند، روح او را به تعالی نزدیک نماید و این ارزش کار فرهنگی است و ارزش کار فرهنگ سازان این است.
اتفاقاً این نوع توجهها به نظرم دیر نیست. الان سی و دوسالی است که پلک تاریخ هم نیست. شما الان کسانی را در عناصر جبهه فرهنگی انقلاب دارید که پنجاه سالشان هم نیست ولی انبوهی از تجربیات و معارف هنری با خودشان دارند. تازه اول عشق و راه است. امروز روز تجدید مطلع هنر انقلاب اسلامی است. در شرایطی بهتر از چند سال پیش. با امکاناتی بسیار بیشتر از سی سال پیش. مشروط به اینکه ضمن داشتن دقیقترین آسیب شناسیها و دانستن دردها و چالشها مرد میدان و اهل همت باشیم و امیدوارانه رو به آینده کار کنیم.
کدام فرهنگی و کدام ملتی را در کل دنیا سراغ دارید، فرصتهایی را که شما در اختیار دارید، در اختیار داشته باشند؟ یکی از فرصتهای مهم ما مجموعهی معارف معنوی است که در اختیار داریم که از خیلی از آنها غافلیم؛ از نهج البلاغه و حدیث گرفته تا تفاسیری که روی اینها نوشته شده است و مفاهیمی که در مجموعهی منظومه فکری و آرمانی ما وجود دارد. اینها بیشک یک مجموعه بینظیر است.
دیگری، شکل محقق این ارزشها در تاریخ انقلاب است؛ یکی از مشکلات ما این است که گاهی از انقلاب اسلامی صرفا از مسائل نظری و مفاهیمی که در کتابها و در منبرها هستند، حرف میزنیم. نه! انقلاب اسلامی یک پدیده تاریخی است؛ آن ارزشها عینیت پیدا کرده و محقق شده است. و صرفاً در حوزهی معقول نمانده و هنرمندان انقلاب اسلامی کارشان این بوده است که اسلام محقق و حقیقت محقق و ارزشهای عینی شده را نقل کنند. و شهید، گواه و حجت بشوند بر اینکه این اتفاقات افتاده است. لازم نیست شما استدلالهای پیچیده بکنید (هزار استدلال هم بکنند که در این بطری آب نیست، وقتی شما به شکل محسوس میبینید، حالا شما هر چقدر هم که میخواهید استدلال کنید که آب نیست!) و هنر این کار را میکند. بخشی از آنچه را که در انقلاب محقق شده، به مدد از خودگذشتگیها و تلاشهای نسل اول هنر انقلاب، در اختیار داریم. ولی بخش مفصل دیگرش هنوز مکتوم مانده است که اینها را باید بیرون بکشیم. یک طرحی را دوستان انجام میدهند تحت عنوان «تاریخ شفاهی جبهه فرهنگی انقلاب» (اگر یکی به شما بگوید آن هشت سالی که ایران و عراق با هم میجنگیدند، ایران و پاکستان هم با هم جنگی داشتند، ده سال هم آن جا جنگیدیم و صدها هزار نفر در آن جنگ شرکت کرده اند! چه قدر برایتان عجیب است. میگویید: مگر ممکن است؟!) ولی واقعیت این است که ما در کنار جنگ هشت ساله، یک جنگ دیگری هم داشتیم. این طور نبود که امام شب ورد بخواند و صبح بنی صدر برود! دهها هزار هستهی مقاومت فرهنگی در این کشور شکل گرفت؛ در هر مسجد یک گروه سرود و تئاتر و کتابخانههای بسیار فعال بوده است.
دهها لشکر فرهنگی بود که به هیچ وجه ارزش و کارکردشان کمتر از لشکر نصر و عاشورا و ولیعصر(عج) نبود. این جنگ عظیم فرهنگی را که در اول انقلاب در جریان بود، چه کسی میخواهد ثبت کند؟ عرض کردم تمام داشتههای یک کشور شاید ۹۰%آن در اختیار انقلاب نبوده است؛ هر آنچه که از بدو مشروطه تا انقلاب اسلامی، فعالیتهای تبلیغاتی و تشکیلاتی صورت گرفته بود، نوعاً یا به آسیاب هنر سلطنتی و یا به آسیاب هنر کمونیستی و یا به هنر لیبرال و غربزده و روشنفکری ریخته بود. چه تلاشی چه حجمی از فعالیت صورت گرفت تا این عقبماندگیها را جبران کند و تمایزها را پاسخ بدهد؟ یکی از دوستان صحبت میکردند و میگفتند: که من یک سال و نیم از مسجد به خانه نرفتهام! صبح تا شب و شب تا صبح مشغول کار بودیم. دیوارنویسی و راهپیمایی، و پوستر برای فلان شهید و… درست کردن ماکت و پس فردا تجمع و شعار درست کردن برای آنها. صدها هزار نفر در این جبهه جنگیدند و یک برگ کاغذ راجع به آن ها نیست!
آقایان روشنفکرها راه به راه در این تلویزیون جمهوری اسلامی آه میکشند که «کافه نادری و لالهزار… چی بودند اینها! حالا لاله زار چی بود؟ مرکز فسق و فجور! یک جوری جلوی تلویزیون آه میکشند؛ جلوی میکروفونها و دوربینها، یک فضایی درست میکنند و نگاههای نوستالژیک نسبت به پستترین و ضعیفترین آثاری که تولید کردهاند! که اگر کسی نداند، فکر میکند که این آثار چه هستند!
به فلان فیلمساز جایزه میدهند که مهمترین هنرش لاتها را به صحنه کشیدن است. تو افتخارت این است که یک لات، کافه را به هم میزند؛ خمینی کل جهان را به هم ریخته و آن وقت تو داری از لاتها حرف میزنی! چه چیزی را دارند به جای چه چیز دیگری به ما قالب میکنند؟! لات ندیدهای تو که بیست و چهار ساعت مجذوب الوات شدهای! بچههای خمینی کل جهان را به هم ریختهاند و شماها و جریان روشنفکری کوچکترین اعتنایی به اینها نکردید و اینها را بایکوت کردید. و بعد باز میخواهید همان مزخرفات دوره قبل را به ما معرفی کنید.
انقلاب اسلامی این همه ماجرا دارد. الان مشکل عمده هنر ما چیست؟خلق مضمون، خلق مسئله. شاعر، نقاش، فیلمساز مینشینند در عالم هپروت و انزوای خودشان و یک سری چیزهایی را میبافند. اما شما میبینید این همه ماجرا در این کشور به وجود می آید و به عرصهی هنر نمیرسد؛ به هنرهای تصویری ما نمیرسد. حتی اگر کسی دغدغههای انقلابی و ملی هم نمیداشت و صرفا و صرفا به دنبال مضامین و دست مایه های هنری و دراماتیک بود، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی گنجینهی عظیم اینگونه سرمایههاست
. کدام کشوری را در کل عالم سراغ دارید که یک چنین تاریخی داشته باشد؟ این همه فراز و فرود داشته باشد؟ یک کشور در کل جهان به من نشان دهید! یک انقلابی با آن عظمت و یک جنگی با آن عرض و طول و اینهمه توطئه؛ اینکه رئیس جمهور و نخستوزیر ما را کشتند، دهها نماینده مجلس و وزیر ما را کشتند. بسیاری از شخصیتهای روحانی و فرهنگی ما را کشتند و بعد از سی سال یک فیلم راجع به شهید رجایی رئیس جمهور ندارید! حتی اگر آقای فیلمساز، حزباللهی هم نباشد، اینکه یک کاسهفروش کنار خیابان، رئیس جمهور شده، از این دراماتیکتر؟ از این جذابتر برای فیلم شدن؟ متاسفانه تکبری که در جریان روشنفکری وجود دارد، اجازه نمیدهد و خطوط قرمزی را دور ایران کشیده است که اجازه ندهد کسی وارد این حوزهها بشود؛ امثال حاج بهزادها کسانی هستند که از این خط قرمزها و از آن میدان مینها گذشتند و خطشکنهایی هستند که خط را باز کردند که به این واقعیتها توجه کن. ای ملت! قدر داشتههای خودت را بدان و فکر نکن همهی آن چیزی را که وجود دارد، برای غرب است؛ فقط و فقط روش و محتوا را باید از غرب بگیریم. هنر در این است. اینها خط را شکستند. ما باید تکلیف خودمان را مشخص کنیم که آیا میخواهیم به یک هنر مقلد منفعل بیتوجه به حقایق و بی توجه به واقعیات جامعه ایرانی اتکا بکنیم یا میخواهیم در صفوف جبهه هنر انقلاب وارد بشویم و تلاش بکنیم گنجینههای عظیمی را که آوار هنر منفعل و هنر بیدرد روی آن را پوشانیده است، از زیر آوار در بیاوریم و عالیترین مضامین را که حاصل فداکاری صدها هزار نفر از عزیزترین جوانان این کشور است، درقالب آثار هنری و رسانهای و ادبی نه فقط به ملت خودمان به کل جهان هدیه کنیم.